سجاي درس خون
توپ
سلام عزیزم دیروز که رفته بودیم خونه مامان بزرگ پسر دایی یه توپ داشت که تازه باباش براش خریده تا دیدیش همش میگفتی بهت بده ولی نمیداد وکلــــــــــی گریه میکردی بعد مامانم به داداش زنگ زد گفت تابرات بخره رفت خرید برات واوردش همونجا اینم ازتوپ تو عزيزم امروز2سالو4ماهه شدي ...
نویسنده :
ابجی سجا
15:10
پارک
سلام عزیزم روز شنبه رفته بودیم پارک باخاله ها بچه هاشون یعنی(دختر خاله ها*وپسرخاله ها) کلی خوش گذشته بود برات بقیه عکسا ادامه مطلب اینجا باابجی سارا بودی اینحا هم تو بغل دختر خاله حمیده بودی تازه از سرسره اومده بودین پاین تواین دوتا عکس بالادالی میکردی اینم پسرخاله فراس جون اینجا منو صدا میزدی الهی فداااااات اینم دختر خاله وپسر خاله ها(سها*فراس*فاروق) اینم اخرین عکست تازه برگشته بودیم خونه خسته بود...
نویسنده :
ابجی سجا
21:33
بدون شرح
دريا
سلام عزيزم ديروز جمعه صبح رفته بوديم دريا اخ جون كه چقد خوش گذشت قبلا ميرفتيم دريا ولي نميزاشتيم بري داخل خود دريا چون هواسرد بود ديروز كه رفتيم برا اولين بار بود كه بااب دريا بازي ميكردي اينقددوسداري دريارو كه هرچي ميكفتم سجا عكس انگار نه انگار صدات ميزدم بقيه عكسا ادامه مطلب اينجا صدات ميزدم انگار نه انگار اين عكس اشتباهي دستم خورد خوشم اومد گفتم بزارمش رد پاهاي تو هس عاشق ...
نویسنده :
ابجی سجا
14:59
بدون شرح
بافتني مامان جون وابجي سارا
سلام عزيزم مامان جون وابجي سارا برات يه كلا ه قشنگ بافتن خيلي قشنگه ابجي سارا برا مدرسه دبيرشون خواسته بود كه مامان جون هم كمكش كردامروز تموم شد اينم از كلاهت بقيه عكسا ادامه مطلب ماشاءالله به سجا جووون تموم شد ...
نویسنده :
ابجی سجا
10:52
عكاسي سجا
سلام عزيزم وسلام به همه عزيزان سجا جونم اومدم تا عكساي كه خودت انداختي رو بزارم يه روز گوشي بابارو برداشته بودي وعكس مينداختي انگار عين ابجيت عكاسي رو دوسداري عزيزم عكسا ادامه ي مطلب ...
نویسنده :
ابجی سجا
18:02
عكس از خواسته ي خودت
اينجا هم عكس از خواسته ي خودت اومدي سراغم وعسكي عسكي ميگفتي يعني ازت عكس بگير ماشاءالله ...
نویسنده :
ابجی سجا
12:25